دستمال کاغذی پنجاه هزار تومانی در اسایشگاه ۶
روزهای بازدید امیر که فرا می رسید جنب و جوش عجیبی به پادگان دست می داد و بر دامنه نظافت ،گردگیری و تحرکات افزوده می گشت.
از جمله مکانهایی که بیشتر از جاهای دیگر مورد تاکید قرار می گرفت آنکادر کمد وسایل شخصی بود و در آن روز کسی حق قفل کردن کمد را نداشت.
طبق دستور فرمانده گروهان یکم رسم بر این بود که ارشد کل ساسان سپهری(اهل تهران) با همکاری دستیارانش پس از بررسی کمدها ، کلیه وسایل اضافی را به مکان نگهداری زباله پادگان که در نزدیکی سلف بود می ریختند و از این کار دریغ نمی کردند.
یکی از همین روزها بعد از اتمام بازدید بچه ها به آسایشگاه های خود بازگشتند و ناخودآگاه صدایی در تمام ساختمان پیچید به گمان همه دعوا بود اما منبع صدا از آسایشگاه ششم بود که خبری از دعوا نبود بلکه علی اکبر شیرعلی پور(اهل آذربایجان شرقی) یک تراول پنجاه هزار تومانی را داخل جعبه دستمال کاغذی کمد خود پنهان کرده بود و آن هم جزو وسایلی بود که بیرون انداخته شده بود.
جست و جوی شیرعلی پور نتیجه ایی در پی نداشت و در این بین آنکه بیشتر از او ناراحت بود و سر و صدایش در ساختمان طنین افکن شده بود هادی حسین پور(اهل گیلان) بود که مدام به دیگران،اراشد و منشی ها پرخاش می نمود تا پول را پیدا کند و رنگ از رخساره باخته بود.
علی اکبر شیرعلی پور که در نتیجه غفلت خود باعث از بین رفتن پولش شده بود بی خیال شده و با قلب پاک و بی آلایشش تلاش بر آن داشت تا هادی حسین پور را آرام کند اما هادی تمام سطل های زباله آسایشگاه ها و مکان زباله پادگان را به هم ریخت و به چیزی دست نیافت و بالاخره نفهمیدیم دستمال کاغذی پنجاه هزار تومانی کجا رفت و پول نصیب چه انسان خوشبختی گشت.
یه بنده خدایی رفت سربازی به زنش گفت وقتی برگردم نه از تو اب میخوام نه غذا ... فقط میخوام بپرم روت و ترتیبتو بدم چون میگن اونجا خبری نیست...
طرف هفته اول مرخصی میگیره میاد خونه بدون سلام و علیکی میپره رو زنش...
هفته دوم هم همینطور ...
هفته سوم که میاد خونه میبینه زنش داره نماز میخونه ... میپره زنشو از پشت میگیره زنش تا میره قنوت
سینه های زنش میگیره و میگه مگه من بهت نگفتم وقتی برگشتم مشغول کاری نباشی
زنش تا میره رکوع بهش یه فشار وارد میکنه میگه ایندفعه رو میبخشمت اما دیگه تکرار نشه ...
حالا من برم اب بخورم
میره تو اشپزخونه که اب بخوره میبینه زنش داره ظرف میشوره به زنش میگه پس اون کیه داره نماز میخونه
زنش میگه : مادرمه
نماز مادره که تمام میشه زنه بهش میگه مامان نهار بمون خونه ما
مادره هم میگه من برم تا شوهرت کونمو نزاشته
به قول خودش میگفت الان 16 سالی هست که مادر زنمو ندیدم و هنوز رو م نمیشه نگاش کنم
انجام امور زیر در دوره سربازی ممنوع است:
موهات را بلند نکن.
روت را زیاد نکن.
از اوامر سرپیچی نکن.
فرار نکن.
با اسلحه شوخی نکن.
غیبت نکن.
به آینده فکر نکن.
درگیری ایجاد نکن.
به فرمانده بی احترامی نکن.
غیر از خدمت به چیز دیگری فکر نکن.
با رئیس عقیدتی جر و بحث نکن.
اعتراض نکن.
از تلف شدن وقتت ناله نکن.
از آشپزخانه دزدی نکن.
زیرآب زنی نکن.