جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

اطلاعاتی جدید

سلام اقا محمد عزیز ...


در پاسخ به سوالاتی که فرمودید باید خدمتتون عرض کنم :


۱-لباس دوران اموزشی شما خاکی است و اصلا سفید نیست .لباس سفید برای بعد از اموزشی هست که باز هم شامل شما نمیشه چون امریه دارید..


۲-شما داخل پادگان نمیتونید دوربین و موبایل و هر چیزی در این باره ببرید .. اما جلوی درب پادگان سوپر مارکتی داره که میتونید با پرداخت ۲۰۰۰ تومان موبایل خود را تا اخر دوره اموزشی در انجا نگه دارید.(صرفا برای مرخصی های شما که بدون موبایل نباشید)


۳-این عکس ها توسط عکاس سیار پادگان گرفته شده ... البته بعضی ها هم به شیوه های مختلف موبایل هایشان رو وارد پادگان میکردند...


۴-روز اول که لباسهایتان رو گرفتید  به مرخصی حدودا ۵روزه خواهید رفت . البته دادن مرخصی احتمال است و احتمال ان زیاد است ..


۵- مرخصی میان دوره ندارید اما از بابت مرخصی خیالتان راحت باشد . چون مرخصی انقدر داده میشود که راضی باشید ..اما بی عدالتی در مرخصی ها هم خواهید دید.


۶-متاهل بودن تاثیر چندانی  نداره اما خوب بی تاثیر هم نیست .. چه بسا کسانی بودند که تا اخر دوره اموزشی  به دلیل اخلاق تند و توهین امیز  فرمانده ُ درخواست مرخصی نکردند .


 امر دیگه ای بود در خدمتم .


قابل توجه سربازان عزیز به زودی عکس هایی خواهم گذاشت که تا حالا ندیدید

در جواب نامه ی شما

mohammad mohammadi  <apa.arak@gmail.com 

 

 دوست عزیز گفتنی ها گفته شده  شما لطف کن سوالاتتون رو بپرس و جوابشو دریافت کن

سلام سربازان جدید

شاقای امیر حسین  در قسمت نظرات که به طور خصوصی برایم ارسال شد در اسفندماه راهی پادگان شهید نامجو میشوند که خواستار اطلاعاتی راجع به پادگان میباشند:


دوست عزیز سلام :

ابتدا لازم به ذکر است پادگان شهید نامجو جدیدا از لیسانس و بالاتر سرباز میپذیرد همونطور که از لقب این پادگان پیداست جایی شبیه هتل میباشد البته ناگفته نموند نبودن سختی بیشتر به دلیل تحصیلات سربازان است.

شما در روز اول سربازی لباسهای خود را دریافت میکنید سپس به مرخصی به مدت چند روز میروید ..البته برای گرفتن لباس از صبح تا ساعت ۲ بعد از ظهر در پادگان موندگارید ...


پس از برگشت از مرخصی خوابگاه ها به شما نشان داده میشود البته پس از تقسیم بندی ... شما به ۲ گروهان تقسیم میشوید که هر گروهان یک فرمانده دارد ...

سعی کنید در گروهان جناب بریامون نباشید چون حرفهای زننده ایشان باعث زیر سوال رفتن شخصیتتون میشود.

خلاصه اینها مراحلی است که کم کم در پادگان به راحتی با ان اشنا میشنوید.

-گرفتن پتو و ملحفه

-گرفتن وسایل شخصی

و....

نکته قابل ذکر این است که از بین شما چند نفری رو به عنوان ارشد قبول میکنند که اصلا این مسئولیت رو قبول نکنید چون سختی های فراوان دارد (در کل هیچ مسئولیتی رو قبول نکنید).


با دژبانان دم در پادگان یا همون نگهبانان رابطه ای صمیمی برقرار کنید حتی اگر به شما بی حرمتی کردند.

شما در این پادگان به راحتی به مرخصی ساعتی میروید و بعد ۲ هفته میتوانید به مرخصی روزانه بروید. (۰البته بستگی به فرمانده شما دارد)

مطالبی هست که به صورت خصوصی برای شما ارسال میشود .


هیچ نگرانی از سربازی نداشته  چون چیزی که تا حالا شنیدید با چیزی که خواهید دید بسیار فرق دارد .

سعی کنید از چاپلوسی فرماندهان جدا خودداری کنید چون هیچ تاثیری به حالتون ندارد و از طرفی فرماندهان  این کارها رو حفظ اند.

از کلمه ی بازداشت نترسید چون اسمش ترس اوره و بازداشتگاه هماننده خوابگاه میمونه با تمام امکانات و مدت کم .. مثلا چند ساعت


از مزیت های این پادگان نزدیک بودن به رشت و انزلی است (برای مرخصی)


دوست عزیز این ۲ماه واقعا دوران خوبی است به طوریکه در اخرین روز احساس بغض میکنید که چرا قراره جدا بشید...پس سعی کنید خودتون رو از فکر خانواده رها کنید و شاد باشید...


در طول این ۲ماه با شایعات فراوانی مواجع میشوید حتی شاید از سوی خود این فرماندهان .. باید بدونید ۹۰٪ این شایعات بی پایه و اساس است و هدف تخریب ذهن شما هست (البته تا جایی که ما فهمیدیم)

غذاهای پادگان در حد مطلوب به بالا قرار دارد به طوریکه از اش خبری نیست(البته یک پست در این وبلاگ مخصوص غذاها است که میتوانید مشاهده کنید)

خلاصه هر چقدر بگیم  در شهید نامجو سریازی سخت نیست اما باز سختی های خودش رو دارد که باید به فال نیک گرفته شود... سختی هایی مثل:

تمرین رژه ( که روز اخر باید جلوی امیر پادگان رژه رفت)

تمیز کردن سالن و خوابگاه ها هر روز (البته این کار نوبتی است)

تیراندازی(به دلیل دور بودن مسافت میدون تیر)

تمیز کردن سرویس های بهداشتی ُ سلف غذا خوری هر روز (این هم نوبتی است)

......

جناب جهان تیغ از محدود کسانی در پادگان هست که شخصیت شما رو حفظ خواهد کرد .

تقریبا در اواسط پادگان شما به اردوگاه ( مثلا شرایط سخت) میروید که اون هم به دلیل نزدیک بودن به سلف و نمازخونه و سرویس بهداشتی محیطی شاد همراه با تفریح است (۳ یا ۴ روز بیشتر نیست)

در اواخر خدمت به کسانی که امریه نیستند ۳دست لباس از قبیل: کلاه ُ کفشُ شلوار ُ پیراهن و کاپشن ُ کمربند ُ جوراب و... داده میشود و همینطور وسایل دیگر مانند شامپو ُ صابون ُ پودر لباس شویی و...


شما باید بدونید در کشور کدوم شهر ها نیروی دریایی دارند که بتوانید تا حدودی متوجه شوید که بعد از اموزشی کجا خواهید افتاد شهرهایی مثل :

سیرجان

رشت

تهران

بندرعباس

سیستان وبلوچستان

و...

در اواخر دوره ی اموزشی متوجه خواهید شد که کجا خواهید افتاد ..... 

 

هیچ تضمینی نیست که شما بعد از اموزشی کجا میفتید اما شنیدم میشه بعد از چند ماه  انتقالی گرفت..  

راجع به تک پسر بودن و تاثیر ان در تقسیم بندی بعد از اموزشی اطلاعی ندارم اما بعید میدونم... 


امر دیگه ای بود من و تمام بچه ها در خدمتیم البته شاید موضوعاتی رو فراموش کرده باشم که دوستان کمکتون میکنند ....






شایعه پراکنی؟؟؟؟؟؟؟

همیشه یه حسی بهم میگفت همه ی این چشم قربان ها و بله قربان گفتن ها همش یک بازی بیشتر نیست .. همیشه پیش خودم میگفتم جناب جهان تیغ به جناب بریامون دستور میده اما همش فیلم هست که به ما اموزش بدن ... تا جایی که حتی دستورات امیر هم یک بازی سربازیست ... 

 

خلاصه اخرش نفهمیدم که این افکار من چقدر صحت داره ... 

حالا بگذریم بحث سر این نیست کسی جوابشو میدونه بگه/ 

 

یه چند روزی تو پادگان شایعه شده بود که قراره جشنواره بزرگی در پادگان برگزار بشه که تمام خانواده های نظامی ها هم هستند و به تبعه اون دانشجویان و دانش اموزان همگی به مرخصی میرن . 

همه از این شایعه خوشحال بودیم از هر کسی هم میپرسیدیم به ما روحیه میداد اما حیف که چنین روزی نیومد..... 

یه شایعه دیگه هم مربوط میشه به ترخیصمون که من از بچه های دوره های قبل و دوره های بعد هم سوال کردم این شایعات در پادگان بوده ... 

از شایعات ترخیص زیاد یادم نیست اما یکی میگفت قبل ماه رمضون ترخیصیم ...یکی میگفت ۵۶روز باید دوره اموزشی رو بگذرونیم و یکی میگفت فلان روز و... جالب اینه که این شایعات در بعضی موارد شنیده میشد که از جانب فرماندهان بروز داده میشده و وقتی ما هم از اونها سوال میکردیم مورد تایید اونها قرار میگرفت. 

خلاصه نفهمیدیم این شایعات از کجا اب میخوره . اصلا هدفشون از گفتن چنین شایعاتی چی بود ؟؟؟  

 

نظراتتون رو اعلام کنید تا در وبلاگ ثبت بشه شاید به جواب نزدیک شدیم//// 

 

تا وقتی خدمت همتون تمام بشه من در خدمتتون هستم پس منتظرم باشید.

سوال و جواب

سوال و جواب


1ـ آدرس پادگان شهید نامجو نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران(نداجا) ؟

    ج)استان گیلان ، نرسیده به شهرستان انزلی در منطقه حسن رود 

2ـ لقب پادگان شهید نامجو ؟

    ج) هتل حسن رود

3ـ کد نظام وظیفه پادگان شهید نامجو ؟

    ج) کد 234

4ـ تاریخ دوره آموزشی دوره 62‌ ؟

    ج)تیر و مرداد 1389

5ـ فرمانده پادگان در دوره 62 ؟

    ج) ناخدایکم دهقان رودسری

6ـ فرمانده گردان دانشجویی در دوره 62 ؟

    ج) ناو سروان فرید چوبدار اهل آذربایجان شرقی

7ـ فرمانده گروهان یکم در دوره 62 ؟

    ج)ناوبانیکم حسن بریامون اهل فارس

8ـ مربی آموزشی گروهان یکم دوره 62 ؟

    ج) ناو استوار مسعود سوری اهل همدان

9ـ تعداد دانشجویان وظیفه گروهان یکم دوره 62 ؟

    ج) 198 نفر

10 ـ محل اردوگاه پادگان ؟

    ج)2150قدمی گروهان یکم

11 ـ مدت اردوگاه ؟

    ج) سه شبانه روز 

12ـ منشی کل گروهان یکم دوره 62 ؟

    ج)دکتر هومن رفیعی اهل لاهیجان

13ـ ارشد کل گروهان یکم دوره 62 ؟

    ج)ساسان سپهری اهل تهران

یادش بخیر

لطفا در کمال صبر و آرامش خوانده شود که حکایت ها بدنبال دارد : 

یاد باد تکمیل دفترچه اعزام به خدمت!  

یاد باد تزریق واکسن مننژیت!  

یاد باد مشخص شدن کد پادگان *234 *!  

یاد باد روز اعزام!  

یاد باد روز اول دوره و توزیع لباس!  

یاد باد دیدن دسته جمعی فوتبال های جام جهانی در استادیوم کوچک گروهان!  

یاد باد صف های طویل غذای ناوی ها درب سلف و زجر کشیدن آنها!  

یاد باد جشن و شادی شبانگاهان بروبچ دلاور! 

 یاد باد به آسمان زدن تیر و فشنگ میدان تیر! 

 یاد باد شستن سینی و نظافت سلف و عرق کردن!  

یاد باد نظافت خوابگاه و سالن در صبح ها!  

یاد باد ناخدا دهقان!  

یاد باد شب های اردوگاه رفتن و سبزی فروختن ها!  

یاد باد پاس های شبانه و نگهبانی!  

یاد باد میزپاس! 

 یاد باد شنیدن *آقا نظامهِ هــــــــا* از پیام غلام اصفهانی!  

یاد باد جناب بریامون!  

یاد باد چیدن علف در باغچه و درآوردن صدای گوسفند *بع بــع بـــع*!  

یاد باد جمع کردن برگ درختان!  

یاد باد آخر هفته و سر و کله شکستن با منشی ها و دادن وعده و وعید به آنها!  

یاد باد ناعدالتی در اعطای مرخصی و تبعیض بین سربازان!  

یاد باد گل یا پوچ کردن ها!  

یاد باد حضور اجباری در مسجد! یاد باد روزهای بازدید امیر! 

 یاد باد ورزش صبحگاهی!  

یاد باد جیم زدن ها! 

 یاد باد خود را به بیماری زدن و اعزام به بهداری!  

یاد باد جناب جهان تیغ! 

 یاد باد صف های طویل تنها تلفن کارتی متعلق به دانشجویان!  

یاد باد تمرینات تیم ملوان!  

یاد باد فلافلی روبروی پادگان!  

یاد باد حمام های سرد و جیغ و داد ها! 

 یاد باد خوابیدن در کف خوابگاه!  

یاد باد بطری های آب داخل توالت های بی آب!  

یاد باد کرم داخل سوپ!  

یاد باد غروب های عاشقانه ساحل و شن بازی!  

یاد باد لباس های شسته روی درختان!  

یاد باد واکس زدن پوتین ها!  

یاد باد سواحل حاجی بکنده!  

یاد باد اسکله انزلی و کشتی های باری!  

یاد باد ماه رمضان دوران آموزشی!  

یاد باد بیدار باش های سحرگاهان!  

یاد باد کولرهای خراب!  

یاد باد دیدن ساک های انبار!  

یاد باد بازداشتی ها!  

یاد باد خوردن املت با فلفل دلمه!  

یاد باد نمک پاشیدن درغذای دیگران و شور کردن آن!  

یاد باد دیدن بچه ها در بوفه! 

 یاد باد دژبان های درب پادگان!  

یاد باد مرخصی ساعتی و گشت و گذار در انزلی! 

 یاد باد پاتک های شبانه!  

یاد باد قدم روهای فرمانده! 

 یاد باد *نفر داشتیم هــــــا*! 

 یاد باد سفرهای دسته جمعی به لاهیجان ، رامسر و ...!  

یاد باد جناب چوبدار!  

یاد باد نامه نگاری های مرخصی و دلایل دروغین!  

یاد باد تعویض ساختمان گروهان! 

 یاد باد حمل و نقل تخت و چکش کاری! 

 یاد باد پاچه خواری ها!  

یاد باد تقلید صدای حیوانات قبل از خواب آن هم به صورت تخصصی!  

یاد باد تراشیدن موی سر!  

یاد باد *بایست جناب* محمد دازی به جای بایست گروهان!  

یاد باد پاراالمپیکی های خوشبخت (معاف از رزم ها)!  

یاد باد چرت های کلاس عقیدتی! 

 یاد باد شایعات پایان دوره!  

یاد باد عرق سوزی ها و کج و معوج راه رفتن ها!  

یاد باد حرف های فیلسوفانه سوری!  

یاد باد نارنجک دود زا! 

 یاد باد بازداشت شهابی پور و شیرآوند در پادگان! 

 یاد باد البرز گرفمی! 

 یاد باد بیگاری و حمالی در پادگان!  

یاد باد میدان تیر! 

 یاد باد عکس های یادگاری!  

یاد باد ناصر زرمان! 

 یاد باد به خط شدن اتوماتیکی!  

یاد باد فریادهای *الیاس الیاس* و *دازی دازی* جواد پسندیده! 

 یاد باد هر صبح آنکارد کردن تخت ها!  

یاد باد دلهره تقسیم شدن!  

یاد باد گیرهای الکی گرفمی! 

 یاد باد بی خیالی های پیام غلام اصفهانی! 

 یاد باد اراشد فراوان! 

 یاد باد باند تهرانی های! 

 یاد باد منشی ها! 

 یاد باد پتوهای آبی تخت ها!  

یاد باد تکیه کلام *دخترم* سرکار سوری!  

یاد باد خطابه های ابراهیم ضیغم! 

 یاد باد روز آخر و جدایی! 

 یاد باد گذشت عمر!  

یاد باد ایام جوانی!

صبر کنید

بابا یکم صبر کنید دوباره میام /..... //// منتظر باشید //// هنوز در خدمتتون هستم

هیچ میدونستید جناب جهانتیغ در بین ما جاسوس داشت؟

این خاطره من مربوط میشه به لو رفتن یکی از جاسوسان جناب ناوبان جمشید جهانتیغ که هرگونه اتفاق و موردی که در یگان می افتاد بلافاصله به جناب اطلاع می دادندو ایشون هم سربزنگاه به محل میرسید و برخوردهای قاطعی با انان میکرد .

  البته بیشتر بچه های خلافکار یگای در تعجب بودند که جناب چگونه از این وقایع اطلاع پیدا میکنه خلاصه اونها هم با گذاشتن تله هایی تونستند یکی از این جاسوسها را شناسایی  کنند. 

 البته قابل به ذکر هست با توجه به گستردگی یگان در سطح جزیره خارک به نظر من استفاده از این نوع جاسوسان برای اطلاع یافتن وقایعی که شب و روز یا مواقعی که مسولین یگان نیستند یا رو زهای تعطیل امری ضروری برای یک فرمانده میباشد.  

 به نظر من جناب خوب از این حربه استفاده میکرد و اطلاعات وی در مورد یگان واقعا به روز بود چون سیستم جاسوسی او قوی بود.خلاصه بچه های خلافکار که دل پری از این جاسوسها داشتند میخواستند درس خوبی به این نفر بدن تا درس عبرتی برای بقیه جاسوسان ناشناخته باشد 

 

 خلاصه شبی که اون نفر نگهبان بود میخواستند سه نفری سر پست نگهبانی او برن و درس خوبی به او بدن. این سه نفر که بیشتر از بقیه از این جاسوسها ضربه خورده بودن ساعت حدودا یک نیمه شب با صورت پوشیده سر پست نگهبانی او میروند و میبینند که نگهبان سر پست خوابیده  و بهترین فرصت را دیدند برای ادب کردن او تا اونا میخواند بهش حمله کنند روزگار خودشونو سیاه مبینند چون در حدود سه چهار متری خودشون جناب جهانتیغ را میبینند اونا بلافاصله پا به فرار میذارنولی دونفرشون توسط جناب و نگهبان جاسوس گیر میافتن و نفر سوم هم توسط اون دو نفر شناخته میشه .  

 خلاصه اونا توسط جناب درست و حسابی ادب میشن و این قضیه باعث شد که تا مدتی خلافکارهای یگان خودشونو جمع و جور کنن.چون اونا میدونستن  سیستم اطلاعاتی یگانی جناب بیشتر از اونیه که فکرشو میکردن . در ضمن قضیه اون سه نفر هم توسط جاسوسانی که نقش خلافکارو بازی میکردن لو رفته بود و قضیه رو اونا به جناب اطلاع داده بودن.خلاصه اون سه نفر از یگان به پاسگاههای دیده بانی دور جزیره که مربوط به خود نیروی دریایی بودمنتقل شدند و هر یک ماه با دیگر پاسگاهها جابجا میشدن. و اون نفر جاسوس لو رفته را هم جناب جهانتیغ به سایت رادار پایگاه که همشهریهای خودش هم اونجا بودن منتقل کرد .و هر روز صبح و غروب هم جناب میرفت به انان سرکشی میکرد .  

البته جناب جهانتیغ بعد از این موضوع خیلی با اونا دوستانه صحبت میکرد و اونا را نسبت به اشتباهاتشون اگاه میکرد. 

یادمه موقعی که اونا ترخیص شدن با یه جعبه شیرینی به دفتر جناب اومدن و باور کنید با گریه خدا حافظی کردن.  

(این هم خاطره اقا رضا دوره ی ۲۸۰ در جزیره خارک که از زبان خودش گفته شده) 

 

راستی یادم رفت بگم اخر این وبلاگ شماره صفحات رو نوشته که میتونین مطالب قبلی و قدیمی رو از اون طریق ببینین یا این به قسمت (لیست اخرین دست نوشته ها ۹ مراجعه کنید. اینقدر نپرسید