جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

پوتین دزدی در مسجد پادگان

یه چند روزی نماز خوندن در پادگان اجباری شده بود و موقع نماز که میشد خوابگاه ها خالی میشد.


هرکی با هر دینی که داشت باید حضورشو در این مسجد اعلام میکرد . حتی مشاهده شده بود که حضور


غیاب هم در این خصوص به عمل میاد. عجب داستانی داشت این نماز خوندن.


روز اولی که بچه ها به مسجد رفتن توجیح نبودن و بعد از اتمام نماز پوتین هایشان توسط  کرکس های


پادگان به سرقت رفته بود .


اما فردای اون روزا موقع نماز خود فرماندهان اعلام میکردند که مواظب پوتین هایتان باشین و حدالامکان علامتی در روی پوتینتون درج کنید.


چشمتون روز بعد نبینه لاک غلط گیر ، ماژیک ، خودکار ، نخ وسوزن شده بود وسایلی که با اونها علامتهایی  روی پوتین درج میکنند.


پوتین ها عجب رنگ و رویی گرفته بود . یکی روی پوتینش با لاک غلط گیر نوشته بود 007 و دیگری


نوشته بود puma و یکی هم با نخ و سوزن سفید روی پوتین مشکی رو دوخته بود . کم مونده بود از جونمون هم واسه نماز خوندن اجباری محافظت کنیم.


اما امان از دست این دانش اموزا که به علامت و این حرفها هم رحم نمیکردند و نمازشون رو زودتر تمام میکردند که بتونن صاحب پوتین های نو بشن .


من هم که این وضع و دیدم روز اخر ترخیص کلاه و پوتین و شلوار و ... رو  تقدیم به یکی از همین دانش اموزا کردم.


این هم خاطره ای بود که خوندنش خالی از لطف نبود.


نظرات 12 + ارسال نظر
از گروهان شهابی پور دوره ۶۲ یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ب.ظ

آقا پوریا
متشکرم
همون طور که قبلا گفتم خوندن خاطرات از قلم تو باحالتره !
من هر وقت دلم واسه اون روزا تنگ میشه کارم خوندن پست های توئه
بازم ممنون
از ساحل خلیج فارس دررووووود بر تو

خواهش میکنم دوست عزیز . همین خاطراته که زندمون نگه داشته

منشی گد2گر1 دوره 62- امیرحمزه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ

به فرمانده یکی از پادگان ها خبر دادند که پدر یکی از سربازان یک روز قبل مرده است . فرمانده غضنفر را احضار کرد و به او دستور می دهد که برود و به امیرخانی خبر بدهد که پدرش مرده ، منتهی طوری خبر بدهد که ناراحت نشود و ضمناً اصول نظامی را هم رعایت کند. غضنفر سربازان را به صف کرد و گفت : هر کدام از شما که پدرش امروز مرده یک قدم بیاد جلو. کسی جلو نیامد، غضنفر گفت: سرباز امیرخانی! چون از دستور مافوق اطاعت نکردی ، یک هفته بازداشتی!

خیلی جالب بود مرسی

علی دیبا چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام پوریا جان
خوبی
خوشحالم که هنوز دست به قلمی
یادش بخیر دوران خدمت
ارزوی سلامتی برات دارم

سلام علی اقای گل . خوشحالم کردی که به وبلاگ تشریف اوردی .

علی یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:05 ق.ظ

من دانشجوی دوره ۷۱ حسن رود هستم .اینجا دیگر هتل نیست .خیلی سخت شده.مدام به همه چی گیر میدن.مو انکادر واکس پوتین... بشین پاشو و دویدن کار هروزه ماست.تمام بچه ها مریض شدن ولی یه روزم استعلاجی ندادن تا حالا.با همون وضعیت باید بیان تو سرمای حسن رود بدون و رژه تمرین کنن.نمار صبح و ظهر و عصر اجباری شده.و خیلی چیزای دیگه....بچه ها همه شاکین چون اینجا با اون چیزابب که شنیده بودن خیلی فرق داره .وقتی دلیلشو ازشون میپرسیم میگن یه عده رفتن تو اینترنت سایت درست کردن نوشتن حسن روده هتله و عشق و حاله.واسه همین از تهران به ما گیر دادن که این چه وضعشه چرا انقدر راحت میگیرید ما هم مجبوریم سخت بگیریم .اس کاش انکارو نمیکردید توی سایت همه چیرو نمینوشتید باید حدس میزدید که به گوششون میرسه بهرحال ای کارتون سودی نداشت که هیچ فقط به ضرر ما توم تموم شد همین و بس!!!!

اشکال نداره علی جان . ما هم دوس داشتیم واسمون سخت بگیرن تا یه خورده طعم تلخ زندگی رو احساس کنیم .شما به موفقیت بزرگی دست پیدا کردید

مجید پنج‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام مرسی از بابت وبلاگ . واقعا واسم سوال هایی پیش اومد که در اینجا به جوابشون دست پیدا کردم . حالا با خیال راحت تری به خدمت میرم

محمد صادقی نسب چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ب.ظ http://www.mobinsoft.net

سلام و عرض ادب خدمت هم‌دوره‌ای گرامی، پوریا

واقعاً با خوندن خاطرات تو و بقیه بچه‌ها، برگشتم به همون روزا و...

خدا خیرت بده!

خواهش میکنم دوست عزیز . موفق باشی

yasaman سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:32 ق.ظ http://touchflower.blogfa.com

سلام. خوبی؟ عشق من الان هتل حسن روده. میگه خیلی خوبه همونطور که گفتی فقط اولش سخت گرفتن. میگه اینجا همه چی ازاده... سیگار ... موبایل.... بارونم که باشه بخواب و بیکاری...... راستی پوتینشو مسجد زدن همون که گفتی .... عشق منم رفت از یکی دیگه زد.... خخخخخخخخخ.... اخه چاره دیگه نداشت... مرسی از وبلاگت

جالب بود ....بله همونطوره

ناوی تیپ بندرعباس دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:16 ب.ظ

سلا من بد بخت یکی از بدترین جای نیروی دریایی خدمت می کنم تیپ تفنگداران امام حسین بندرعباس

کاملی سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام منم دوره ۲۵۴گردان ادوات تیپ بندرعباس فرمانده ما ناخدا نوربخش بودیادش بخیرکاملی کسی یادش هست منو

ض دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام
توجیح نه
توجیه بله

ناوی دوره 144 مالک اشتر

محمد بیرو دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 12:22 ق.ظ

باسلام به شما در دلان منم سال۶۶تیپ تفنگداران دریای پدافند هوای .شما میگید بد ترین جا ....تا پانزده روز تیپ بعد آخرین نقطه تو خلیج فارس جزیره سیری .سکوی نصر یا پاپا سابق چه ها کشیدیم که مپرس یادش بخیر پاینده باشید .الان شما در اوج اقتدارید .بیرانوند از لرستان

محمد رضوانی سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 11:02 ب.ظ

سلام

من دوره ۲۴۶ تیپ تفنگداران دریایی امام حسین بودم و ابوموسی هم سه سری رفتم

ترابری و جناب بحرینی و خود تیپ تیمسار زارع یادش بخیر

۲۰ سال گذشت و نمی دونم الان چکار می کنند ایشون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد