دوشعرازاحمدحیدربیگی
توبرترازهیچ کس نیستی
دوپاداری،
من هم دارم
بیش تر داری؟
چهارپا،
یاهزارپایی
آموزگارهندسه رانمی بخشم
کوتاهترین راه،
خط راست نبود
توبرترازهیچ کس نیستی
دوپاداری،
من هم دارم
بیش تر داری؟
چهارپا،
یاهزارپایی
آموزگارهندسه رانمی بخشم
کوتاهترین راه،
خط راست نبود
سلام دوستان
30 روز ازپایان خدمتم گذشته
30 روز سختی
30 روز خونه نشینی
30 روز دویون ودویدن ،به هیچ جا نرسیدن
30 روز بیکاری
وبازهم بیکاری ...
وبیکاری...
ودیگرهیچ...!
سلام دوستان ابراهیم یاری به سلامتی خدمتشوتموم کرد .بهش تبریک می گم وآرزودارم که هرچه زودتر سرکاری مشغول شه .
آزادی انسان تنها به دارابودن حق انتخاب چیزی ، محدود نمی شود،
بهره مندی ازآزادی واقعی هنگامی است که او
توانایی درک چگونگی انتخاب وارزیابی چیزهایی راکه بایدانتخاب کند،داشته باشد.
هربرت مارکوزه
ليديا ديويس
ترجمه : اسدالله امرايي
گربههاي توي سالن ورزش زندان مشكل اساسي بودند. همه جا ريده بودند. گربهها سعي ميكنند گه خود را توي گوشهاي بپوشانند و زماني كه رو ميشود، مثل ميمونها خجالت ميكشند.وقتي باران ميباريد گربهها به سالن ورزش زندان پناه ميآوردند و از آنجا كه اغلب باران ميباريد، تالار بو ميگرفت و زندانيها غرغر ميكردند. بو از فضولات نبود، از خود گربهها بود. بويي تند و آزاردهنده و سرگيجهآور.
گربهها را نميتوانستند دور كنند. وقتي پيش ميكردند از در بيرون نميرفتند و هر كدام به سويي پراكنده ميشدند و شكمهاي فرو افتادهشان را به اين سو آنسو ميكشاندند. خيلي از آنها بالا ميرفتند و از روي تيري به تير ديگر ميپريدند و جايي آن بالا دور از دسترس زندانيها استراحت ميكردند و زندانيهايي كه توي تالار پينگپونگ بازي ميكردند حواسشان بود كه هر چند آن بالا ساكت است، اما خالي نيست.
گربهها را نميشد بيرون كرد براي اينكه از سوراخهايي وارد و خارج ميشدند كه معلوم نبود كجاست. آهسته و پاورچين ميآمدند و كمين ميكردند. منتظر ميماندند و صبرشان از آدمها بيشتر بود.
آدم نگرانيهاي زيادي دارد، اما گربه در هر لحظه از زندگياش فقط يك دغدغه دارد. همين حس به او تعادل ميدهد و براي همين است كه وقتي ميبينيم گربهاي ترسيده و يا حال طبيعي ندارد به هم ميريزيم و در عين دلسوزي ميخواهيم به آن بخنديم. وقتي با منشا خطر روبهرو ميشود از لاي دندانهاي كليدشده نفس تندي بيرون ميدهد.
آن سال زندانيها اكثراً كوچك بودند. جرايمي مرتكب شده بودند كه خيلي نميشد جدي بگيريد و خيلي به آنها سخت نميگرفتند. حالا اين مردان كوچك اغلب به سلامتي خودشان اهميت زيادي ميدهند، زندانيها كهير ميزدند و اگزما ميگرفتند. پشت زانو و مچ دستشان ميخاريد و ميسوخت و پوسته پوسته ميشد و تمام تنشان پوست ميداد. نامههاي سرگشادهي تندي به فرماندار ايالت نوشتند، كه از قضا آن سال مرد كوتولهاي بود. نوشتند گربهها مايه عذاب و ناراحتي شان شدهاند و ديوانهشان كردهاند.
فرماندار دلش به حال زندانيها سوخت و از رييس زندان خواست به مشكل رسيدگي كند.
زندانبان سالها بود كه به سالن نيامده بود. وارد شد و گشتي زد و از بوي بد حالش به هم خورد.
ته بنبست دالاني، گربهنرهي درشتي را در سه كنج گير انداخت. رييس زندان چوبي در دست داشت و گربه جز چنگ و دندان و چهرهاي عصباني چيزي نداشت. زندانبان و گربه مدتي عقب و جلو رفتند، زندانبان با چوب گربه را زد و گربه بخت يارش بود و به سرعت از لاي پاي او دررفت. هيچ كدام كم نياوردند.
حالا رييس زندان گربهها را همه جا ميديد.
بعد از هواخوري شبانه، وقتي زندانيها را توي سلولهاي بند انداختند و در را بستند، رييس زندان تفنگي برداشت و برگشت. تمام شب تا صبح زندانيها صداي گلولههايي را كه از سالن ميآمد شنيدند. صداي گلولهها خفيف بود و انگار از فاصله دور ميآمد، پنداري از آن سوي رود. تيراندازي زندانبان حرف نداشت و كلي گربه كشت. از فاصلهي تيرها تا سقف گنبدي باران گربه بود كه تلپ تلپ ميافتاد بر سرش، گربهها در راهروها پرت ميشدند و باز وقتي از ساختمان ميرفت ، سايههايي را ميديد كه دم پنجرهي زيرزمين درميروند.
حالا تفاوت محسوس بود. ناراحتي پوستي زندانيها برطرف شد. بوي بد البته ماند و توي ساختمان پيچيد، هر چند ديگر مثل سابق گرم و تازه نبود. چندتايي گربه باقي ماندند، اما آنها هم از بوي خون و باروت گيج شدند و با ناپديد شدن ناگهاني جفتهاشان و بچههاشان نميدانستد چه كنند و به كجا پناه ببرند. ديگر از زالد و ولد افتادند و دزدانه از كنج ديوار ميرفتند و كسي نزديكشان بود يا نه فرقي نميكرد، خره ميكشيدند و بدون هيچ حركت تحريكآميزي به هر موجود متحركي حمله ميكردند.
اين گربهها خوب نميخوردند و خودشان را خوب تميز نميكردند و يكي يكي هركدام به شكلي و وقتي مردند و يكي دو هفتهاي بوي تند متفاوتي در فضا پراكندند و بعد هم اثري از آن بو نماند. بعد از چند ماه، گربهاي توي سالن ورزش زندان نماند. ديگر در آن موقع زندانيهاي كوچك جاي خود را به زندانيهاي بزرگتر دادند و رييس زندان هم جاي خود را به رييس زندان ديگري داد كه جاهطلبتر بود، تنها كسي كه سرجايش ماند فرماندار بود.
منبع :حجت الاسلام
آقاتهرانی نماینده مجلس در وبلاگش نوشته است:
سؤال:
در حال حاضر مشكل بسیاری از جوانان، مشكلات جنسی است مخصوصا در جوانان 18 سال به
بالا و بعضا متاسفانه امكان ازدواج برای آنان فراهم نیست، راه حل آن چیست؟
جواب:
برای كسی كه به بلوغ جنسی رسیده و امكان ازدواج نداشته باشد چند راه كار وجود دارد
كه خود را در فضای گناه قرار ندهد.
1. حتی المقدور با توجه به وضعیت جسمانی خود، هفته ای دو روز (دوشنبه و پنج شنبه)
روزه بگیرد، اگر برای او سخت است ماهی سه روز(پنج شنبه اول،آخرماه و چهارشنبه وسط
ماه) را روزه بگیردكه فقهاء بزرگوار در رساله های عملیه خود به ان توصیه
فرموده اند. در هر حال پرخوری نكند،قبل از سیرشدن از طعام دست بكشد وتا گرسنه نشود
غذا تناول نكند.
2. از خوردن غذای معطر، متنوع، آجیل خوری و... پرهیز كند.
3. لباس چسبان نپوشد و هرگز لخت و عریان نشود، حتی در حمام كه كراهت دارد.(یعنی
عورت در حمام پوشیده باشد بهتر است).
4. از دیدن عكس های مبتذل و غیر محارم و به ویژه جنس مخالف پرهیز كند.
5. از گفتن و یا شنیدن جك و فكاهی های جنسی حذر كند.
6. با افراد غیر مجرد و یا مجردی كه در این زمینه صحبت می كند نشست و برخاست نكند.
7. از اختلاط با زنان و یا مجالسی كه مرد و زن بی موالات هستند اجتناب كند.
8. هرگز بی كار نباشد و به اشتغال بپردازد.« إِنَّ اللهَ یُبغِضُ الشّابّ ُ
الفارِق» خداوند ازجوان بی كار به غضب می آید.
9. به ورزش هایی كه موجب عرق ریزی می شود بپردازد، مانند: كوه نوردی، دوو میدانی،
بسكتبال و... .
10. در مجالس توسل و توجه به اهل بیت علیهم السلام شركت كرده و به زیارت حرم های
شریف ایشان برود.
11. با توجه بیشتر و مراقبه، نماز اول وقت اقامه كند.
منبع: آینده نیوز
***کریسمس برتمام مسیحیان شریف ایران زمین مبارک***
ماروببخشیدکه عیدتون تورسانه ملی هیچ بازتابی نداشت
می گن زمانای قدیم یه روز 3 تا پسر بچه میرن پیش ملا نصرالدین میگن ما 10 تا گردو داریم میشه اینارو با عدالت بین ما تقسیم کنی؟ ملا می گه با عدالت آسمونی یا عدالت زمینی؟ بچه ها میگن خوب عدالت آسمونی بهتره با عدالت آسمونی تقسیم کن.
ملا 8 تا گردو می ده به اولی 2 تا می ده به دومی دو پس گردنی محکم هم می زنه یه سومی !!!!!!!!!!!!!!!!
بچه ها شاکی میشن می گن این چه عدالتیه ملا؟
ملا می گه خدا هم نعمتاشو بین بنده هاش همینجوری تقسیم کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!!
|
******************************
عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچههاى کلاس عکس
يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچهها را تشويق ميکرد که دور هم جمع شوند
معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سالها بعد وقتى همهتون بزرگ شديد به اين عکس
نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله
يکى از بچهها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده
******************************
بچهها درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند.
سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست
در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچهها رويش نوشت: هر چند تا
مىخواهيد برداريد! خدا مواظب سيبهاست
امروز خدمت تموم شد،الان که به روزهای خدمتم نگاه می کنم میبینم برام همچین روزایی لازم بود. بادوستان زیادی آشنا شدم ،ازهمه فرماندهام ودوستان خدمتم راضی بودم وازهمشون ممنونم بخصوص پرسنل منطقه چهارم ،همشون آدمای بزرگی هستنوبراشون ارزوی موفقیت دارم.درضمن ازفردامی خوام برای ارشدبخونم البته یه مقداردیره ولی تلاشمو می کنم .شایدکمتربیام سایت .برای همتون آرزوی موفقیت دارم .اگه قرارشدمطالب جدیدی روسایت بزارم ازطریق وبلاگ پوریا کشفی بهتون خبرمی دم.راستی ابیم هست شایدمطلب بزاره.