جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

شب اخر و حمله به گروهان شهابی

شب اخر شده بود هیچکی در پوست خودش نمیگنجید ...همه خوشحال بودیم که فردا دیگه ازاد میشیم ...

ازادی از گرما ...

ازادی از شست و شو ...

ازادی از فرماندهان خشن...

ازادی از ورزش صبحگاهی و رژه....

شاد بودیم و میرقصیدیم ... اما ته دلمون غصه و غم بود ... فردا موقع ترخیص چیزی که یادگاری میموند همون دفتر خاطرات بود ...

هممون اینو میدونستیم اما غرورمون اجازه نمیداد بروز بدیم ..برای همین تا ساعت 3 صبح بزن و بکوب داشتیم ... ای خدا عجب شبی بود...یادم نمیره جواد پسندیده تا ساعت 3 صبح تو خوابگاه 6 فقط پشت درب سطل اشغال میکوبید ...

اون شب تمام کسانی که حتی فکرش هم نمیکردیم اومدن رقصیدن ...عجب شبی بود ...

یادم نیست ساعت چند بود ولی نصف شب بود که تصمیم به حمله به گروهان شهابی گرفتیم ...

با برنامه ریزی دقیق به اون گروهان حمله کردیم ولی متاسفانه با صحنه ای مواجه شدیم مشاهده کردیم که شب اخری مثل مرغ سر شب خوابیدن ... بیچاره ها ... ما هم دلمون سوخت واسشون از همون راهی که اومدیم برگشتیم ...

اما ما تسلیم نشدیم و به بزن بکوب خودمون ادامه  دادیم ..... عجب شبی بود ...

نظرات 4 + ارسال نظر
خرم آبادی دوره 62 چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:24 ب.ظ

سلام
خواهش میکنم یک طرفه قضاوت نکنید
دفتر جناب چوبدار تو خوابگاه ما بود
شما همیشه راحت بودید...
البته فینال جام جهانی رو ما دیدیم و شما خواب بودید !!

ماهم دیدیم :D

همرزمی از گرو هان شهابی پور چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام اول از شما تشکر میکنم
میخوام بگم من تو گروهان جناب شهابی پور آموزش دیدم
تمام مراحل آموزشی را انجام دادم و به این کار افتخار میکنم
همه ی اون کار ها الان شده خاطره
البته برای اینکه طعم جیم شدن رو هم بچشم روزی رو که امیر اومده بود جیم شدم و وقتی دژبان ها از پشت مسجد مارو دیدند و به سمت ما اومدند ما به خوابگاه 3 که انبار بود و بعدا شد خوابگاه شما فرار کردیم
عجب استرسی !!!!!

pouya دوشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ http://zibakenar-boys.blogfa.com

سلام
از دوره68
یه هفته تا پایان دوره مونده خوشبختانه سه روز بارونه و از تمرین رژه خبری نیست
جناب بریامون دوهفته است که ناپدید شده و سرکار چراغزاده امروز گفت قرار فردا چهره نورانی جناب بریامون ببینیم.
امتحان عقیدتی رو دادیم .شنبه هم امتحان ارکان رو داریم.درکل اگه ازگرمی هوا و بوی فاضلاب و نبود حمام بگذریم دوره شادوپرخاطره ای بود.پس از پایان دوره از اتفاقایی که توو طول این دوره افتاد توو وبلاک دوره 68 خواهم نوشت ادرس موقت وبلاگ دوره 68:zibakenar-boys.blogfa.com

سلام با تشکر از بازدید شما

مسئول دفتر فرماندهی دوره 62-امیرحمز سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:10 ب.ظ

سلام

به گمانم افتخار تمامی دوستان گروهان شهابی پور وجود دفتر فرماندهی گردان در گروهان آنها بود که همیشه برایشان دردسر بود.
خوشبختانه ما از این نعمت فارغ بودیم و شادی به گونه ایی دیگر برایمان معنا داشت.

پویا از دروه 68:
از آشنایی با شما خوشحالم
در بسط و گسترش خاطرات بکوش و امیدوارم موفق و موید باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد