جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

بدرود حسن رود

دومین روز تیر 88... ساعت 6:30 صبح پشت درهای بسته پادگان منتظر هستیم ... ماشینهایی که با سرعت در حال رد شدن از جلوی ما هستند رو نظاره میکنیم ..هوا گرم و شرجی ، همدیگر رو نگاه میکنیم مات و مبهوت هستیم ..بعد از 2ساعت به ترتیبی نه چندان منظم وارد پادگان میشویم ..شنیدم یک دژبان میگفت فندک ،سیگار ،موبایل ،شارژر... ورودش به داخل ممنوع است.هرکسی اینها را به همراه دارد یک بلایی سرش میاوریم  و وقتی بازرسی کنیم با این موارد روبرو شویم برخورد میکنیم ..

به داخل سالنی به خط میشویم ودر همان جا هم تقسیم ...سکوها و دروازه های فوتبال نشان دهنده ورزشی بودن این مکان است

راهنمایی میشیم به سمت خوابگاه ها و ساختمانمون ..وای هوا چقدر گرمه عرق از سر و رومون میچکه

شلواری که به من رسیده دراز میگه کوتاهش کن  میگم چشم قربان میگه اینجا قربان نداریم  باید بگی جناب .. چشم جناب

میریم ساکها رو میزاریم یه گوشه واسه نهار اماده میشیم  ...اولین غذای سربازی چند قاشق میخورم .. اه اه اه

.. خدایا میشه یکم خوابید ساعت 6 صدایمان میکنن واسه شام... اخه کجای دنیا 6 شام میخورن .. عجب گیری کردیم ... نظافت شست وشو با بی ابی  مگه میشه ؟  ... چی دوباره نظافت کنیم ؟؟ برو بابا  ... طریقه انکاد کردن تخت توسط سرکار سوری ..ساعت 10 خاموشی ... ساعت  5:30 بیداری...صبحانه ... نظافت... اقایون صبح بخیر !  صبح بخیر جناب (کوفت) ... تذکرات و قوانین در پادگان ...بیگاری و حمالی و...

به چپ چپ! نشستن نظامی! برنامه سین ... چپ راست چپ ، خبر! صدای پا نمیاد .... بازدید خوابگاه ، فرم کمد ، بازدید انکارد تخت ، نظافت خوابگاه.... خیس بودن کف خوابگاه...

از نو فرمودند... گتر کردن ...واکس زدن ...ایراد گرفتن های بنی اسراییلی ...گم شدن کلاه ...داشتن کلاه های اضافی ...

منشی ها  حمزه  اون منشی شیرازی ...دراز کشیدن رو زمین خوابگاه ...اجازا نداشتن رفتن روی تخت .... زنگ زدن با خانه ....  بگو مگوهای تو خوابگاه .... رقص . اواز ... وای دلم تنگ شد واسه  حامد و دازی و دوست محمدی و پویا و هادی و غر زدن های بریامون (وارفتگی تا چه حد ) ...خاطرات کیانوش تو اردوگاه (چقدر فک میزدی بابا)

بیشینن گفتن های سوری .. کلاس های عقیدتی و خودسازی (حسایس ساخته شدیم)....اسم اخونده چی بود؟؟؟؟  بهداری (مگه مریضی)؟ مرخصی های 13 روزه بعضی ها ...پاس شب (مزاحم تلفنی با اون گروهان)  ... تحویل گرفتن اسلحه ژ-3 ...رژه با اسلحه ... بیخیال شام تن ماهی... بعد از ظهرهای لب ساحل ... لباس شستن ....اون پیرمرد و پیرزن روبروی پادگان ...لباسا رو بزاریم پیششون ../رفتن تا انزلی و رشت (دختر بازی با لباس سربازی؟) ...  به نظرت موبایل و سیگار رو چطوری ببریم تو؟؟(بزار تو پوتین اونجا رو نمیگردن)

 

جکع کردن برگ درختان ... اب پاشی جلوی خوابگاه ... سیگارهای جاسازی شده ... شایعه ها  ترخیص 23؟ اردوگاه ... خوابیدن 2نفری تو چادر نیم نفری ... شن ماسه ..تیر اندازی شبانه .... ترخیص ... گم شدن پوکه ...گاز اشک اور نارنجک دود زا ... اردوگاه تمام شد ..یک نفس عمیق ... اوه راستی پشه ها.... جنگ روانی مرخصی ... ورزش صبحگاهی ... چرت وپرت های گرفمی ( دویدم ودویدم ، دشمن را دیدم بر رویش پریدم) ....

گرفتن لباس های سفید غیر امریه ها ..... چهارشنبه ترخیص؟(بابا یکی حقیقتو بگه)....

تمرین رژه در حضور ناخدا ....امریه ها اماده نیست ... ترخیص نیستیم ... نظافت و جمع کردن پتوها ... بازار روبوسی و خداحافظی داغ است ... امریه دارها داریم میریم ... برگه ها رسید ..... سربازیم تمام شد ...بدرود حسن رود   

نظرات 2 + ارسال نظر
امین دفتری پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:41 ق.ظ http://azkhakbarbad.blogfa.com

سلام
جالب بود نوشته ات
یاد ایام شد
یه قسمت مهم رو ننوشتی
اونم مغازه روبروی پادگان بود
زن و شوهر انصافا انسان ارزشی بودن
چه قدر هوای سرباز هارو داشتن.واقعا دمشون گرم
فلافلی و سیگار و آوردن موبایل و سیگار به داخل و ... هم بماند.
واسه این مدت که نوشتی ممنون ازت.

پویا یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ

هیچ کدومش مثل دختربازی تو خیابون گلسار و حاجی بکنده نمیشه

اره تو هنگ بودیم تیکه انداختن هم یادمون رفته بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد