جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

جامع ترین وبلاگ سربازی،کد234دوره 62شهید نامجو

این است پادگان شهید نامجو یا هتل حسن رود دوره ۶۲

شناخت فرماندهان هتل حسن رود و روز های سخت

همیشه سربازی واسم یه کابوس شده بود.از هر کسی میپرسیدم میگفتند در دوره ی اموزشی بدترین دوران زندگی خود را میگذرونید اما بالا خره این کابوس نصیبم شد...از اونجا که این وبلاگ رو با تمام ذوق و شوقم و برای دوستانم به پا کردم سعی بر این دارم که از نوشتن نوشته های شخصی خودداری و بیشتر به کلیات و خاطرات گروهی بپردازم.............در این وبلاگ با کمک دوستانم که در بخش نظرات با نوشتن خاطراتشون و فرستادن عکس هاشون از طریق ایمیل ان را کامل میکنم....

روزاول:

روز اولی که وارد پادگان شدیم ساعت 6صبح بود که انقدر هوا گرم بود و ما رو تو هوای گرم کاشته بودند که فقط ارزو میکردیم این مصیبت به پایان یرسه ..خلاصه سرتون رو درد نیارم از صبح ساعت 6 اومدیم ساعت 12 یا1 شروع کردند به دادن لباس ها و ساعت 3اعلام کردند که میتونیم بریم خونه هامون ما هم از خدا خواسته پشت سرمون هم نگاه نکردیم و رفتیم به سمت خونه برای 3 یا 4 روز بعد ...............

چند روز بعد:

با اینکه روز اولمون دل خوشی از پادگان نداشتیم اما باز خودمون رو رسوندیم به پادگان خلاصه ما رو به خط کردند یعنی 6 نفر جلو بقیه پشت سرش... بعدش مثلا میخواستن گربه رو دم حجله بکشند. به خط ریش و مو و.. گیر دادند به قول خودشون میخواستند ما رو توجیح کنند.. بعدش شروع به تقسیم بندی کردند (با توجه به استان)... خلاصه تقسیم بندی تمام سد و خوابگاهمون رو به ما معرفی کردند البته این مسایل در ذهن همه هست و خوندنش هیچ لذتی نداره...پس میپردازم به مسائل جالبتر....  

   

                       

 

شناخت فرماندهان و سرکار سوری 

جناب بریامون:

روزه های نخستین برای بچه ها سخت میگذشت اما بعد از گذشت چند روز که اشنایی ها شروع شده بود دیگه سختی پادگان به کمترین حد رسیده بود فرمانده هامون رو شناخته بودیم ...فرمانده گروهان یکم  جناب بریامون بود (ایشالا به بندر عباس تبعید بشه) فکر میکرد  رحیه نظامی گری داری اما خبر نداشت شخصیتش با اهانت و توهین به افرادی که چندین سال درس خونده اند امیخته شده ...همیشه سعی در ترور شخصیت بچه ها داشت از نظام فقط نظافت رو یاد گرفته بود اون هم از ترس امیر و فرمانده یگان جناب چوبدار..همیشه ما رو به خط میکرد و همه میدونستیم میخواست چی بگه همیشه میگفت فردا امیر میاد نظافت یادتون نره... به قول یکی از بچه ها که از زبان بریامون صحبت میکرد که ما رو به خط کرده بود: من کاری باهاتون نداشتم فقط خواستم اطلاع بدم که میخوام برم  ها ها هایا اینکه یه بار تو سلف غذا خوری به ما حدودا 70 نفر غذا نرسیده بود برای اعتراض رفتیم پیشش جوابی که به ما داد این بود: اشکال نداره بهتون غذا نرسیده  فردا امیر میاد خوب نظافت کنید ها هاها 

 

کسانی که جناب بریامون رو میشناسند حرفهای زیر رو با صدای اون تکرار کنند:

1-      نفر داریم چهار سال درس خونده هنوز شخصیتش کامل نشده

2-      وارفتگی تا چه حد

                              هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

نمیدونم اخلاق این اقا چرا اینطوری بود  همیشه در مرخصی ها تبعیض قائل میشد و همیشه هم تقصیر رو به پای ایران تمام میکرد همیشه میگفت کشور ما این وضعیت ها وجود داره در صورتی که چند نفری بیشتر با پارتی مرخصی نمیرفتند.از هر کی که خوشش میومد بهش مرخصی میداد..خدا رو شکر من تا حالا واسه مرخصی پیشش نرفتم مثل بعضیا چاپلوسی بلد نبودم. یکی از بچه ها تو خوابگاهمون با اینکه متاهل بود سنش هم از بریامون بالاتر بود واسه مرخصی پیشش رفته بود اما با لحن شدید و اهانت امیز بریامون مواجه شده بود 

.عزیزانی که به حسن رود اعزام میشوند و این وبلاگ رو میخونند  

اگر با این حرکات مواجه شدید تنها راه شما جیم زدنه که در  

مراحل بعدی به شما راه و روش ان را توضیح خواهم داد

 

 

حالا دیگه بگذریم و بریم سراغ دو تا از فرماندهان دیگر به نام جناب چوبدار و جناب جهان تیغ  اشنایی زیادی با اینها نداشتم اما در کل اینها شخصیت بچه ها رو حفظ میکردند.همیشه به مشکلات بچه ها توجه میکردند.

و اما سرکار سوری یا همون ناو استوار سوری کسی که باعث روحیه دهی بچه ها در این دوران شد و حتی باعث شد بچه ها کمتر احساس دلتنگی برای خانواده هایشان کنند .سرکار سوری واقعا به مشکلات بچه ها توجه میکرد و با حرفها و شوخی هایی که با بچه ها میکرد باعث روحیه و دلگرمی انها میشد .شاید به جرات بگم اگر سرکار سوری از فرماندهان ما بود به راحتی میتونست کل یگان رو فرماندهی کنه و بچه ها هم با جون و دل به حرفهاش توجه میکردتد...همیشه حرفهای اموزنده ای به بچه ها میزد و بچه ها را به مسیر درست هدایت میکرد بر خلاف افراد دیگه که در صدد نظافت بودند سرکار سوری رو اخلاق بچه ها کار میکرد و سعی میکرد رفتار بچه ها رو به نحو صحیح تغییر بده و من  جا داره در اینجا از طرف بچه ها ازش تشکر کنم  و بگم سرکار سوری من همون پسر حاجی یا همون روانیم ... ما همه دوست داریم انشاالله همیشه موفق باشی

 

و اما میمونه جناب گرفمی که بعد از زرمان اومد و با هدف اذیت کردن بچه ها اومد یا شاید حس مسولیت پذیری اما نتونست راه به جایی پیش ببره که این روز های اخر با بچه ها مهربون شده بود. این قسمت رو با لحجه ی گرفمی تکرار کنید: پا بچسبون اقا 

              

         

                     یک درخت هر چقدر هم بزرگ باشه با یک دانه اغاز میشود 

                  و قولو للناس حسنآ (با مردم به نیکی سخن بگویید)بقره/۸۳

نظرات 43 + ارسال نظر
امین جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ

ممنون پوریا جان
با حرفات موافقم اما یکمی یک طرفه بود . اینم لحاظ کن که بریامون از شهابی پور خیلی بهتر بود و بچه ها رو اذیت نمیکرد ُ‌از دید من دلیل ناعدالتی هاش ترسو بودنشه و میترسید به مافوقش بگه نه و بگه که این ادم زیاد مرخصی رفته و بعبارتی مجبور بود که گوش کنه
سوری ادم بسیار خوبی بود و واقعا درسته
درمورد چوبدار هم باید بگم که علیرغم اون شکمش عاشق احترام نظامیه و اگر احترام نظامی رو خوب بلد نباشی الاغیه که دومی نداره
جهانتیغ هم ادم به نسبه خوبیه

[ بدون نام ] جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:22 ب.ظ

منم آموزشی افتادم اونجا دوشنبه این هفته یعنی ۱ شهریور باید برم امیدوار باشم که خوبه یا نه

ابی جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://hasanrood62.blogfa.com

پوری عکس ها رو امروز گرفتم
حجمشون بالاست
آدرستو میل کن برام برات پست کنم
سوری هم گفت ازش کمتر بنویس
خوش باشی
بوس بوس

پویا شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ

پوریا جان من هم خیلی دلم واسه بچه ها تنگ شده. انشاالله ۴شنبه صبح میبینمت.

کیهان شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ

سلام بر و بچ دوره ۶۲
دوره تموم شد اما این آغاز روزهای سختیه که در پیش روی ماست.
اونجا آب نبود اما اینجا سیل اشکهایی هست که برای بی عدالتی باید ریخته شه اما آیا میریزه؟
میخوام در چند روز آینده خاطره ها و درسهایی که از این دوره گرفتیم رو براتون بفرستم.
خیلی هاتون آقایید و بعضی ها هم زیراب زن.که ما اونجا بهشون میگفتیم آدم فروش.
خداحافظ دوستان گل. به خصوص خوابگاه ۴

ممنون اقا کیهان نمیدونم میشناسمت یا نه اما به هر حال موفق باشی

نیما شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام دوست عزیز نظرت درمورد جناب بریامون کاملا شخصی بود.ای کاش بعداز۲ماه آموزش ؛شرایطمحیط های نظامی رو درک میکردی تابتونی دلیل رفتارای فرماندها روتشخیص بدی

فکر کنم تو هم از اون زیر اب زن ها هستی اره ؟؟؟ من با توجه به شناخت بچه ها از بریامون و با توجه به مسایلی که در مورد خودم پیش اومد حرف زدم.........نکنه بهت مرخصی زیاد داده؟؟؟

نیما شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ

سلام آقاپویا
کسی نگفت اونجابی عدالتی وجود نداره یافرماندهاکارشون درسته که منومتهم به...کردی
من میگم مادرمقابل این بی عدالتی ها چکارکردیم؟
راه حل توکه جیم زدن بود
یعنی فردا ماهاتومحل کارمون ازاین سفارشاقبول نمیکنیم؟

جواب بی عدالتی رو با بی عدالتی بده ...

مادح یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

سلام
پوریا جان دوست عزیزم دلم برات تنگ شده امید وارم حالت خوب باشه وبلاگتم خیلی قشنگه عکس بچه هارو بیشتر بزار.
خوشبختانه روز چهارشنبه بچه های رو که امریه دارند رو می بینیم دلم واسه غلامرضا علمی محمد رضا صادقی نوید ساجدی جواد زمانی که زیزآب بریامونو پیش امیر زد و قهرمان شد مهدی کارخانه رحمان ابراهیمی وای اونی که اصلاً از یاد نمیره علــــی عبدالهیان بلوچی (مسول انبار که خستگی ناپذیر بود)و.....از خوابگاه 4 تنگ شده خیلی ولی متاسفانه امریه ندارند که بازم ببینیمشون انشاالله هر کجا که هستند شاد و خوش باشند.
بقیه بچه هارو انشاالله 4شنبه میبینیم
در آخـــــــــر:
سوری واقعاً مرد بود .

سلام عزیزم ..من هم دلم واستون تنگ شده .. امیدوارم این وبلاگ بهونه ای بشه تا همدیگه رو از یاد نبریم ...... .تو میتونی عکس بچه هاتون رو واسم ایمیل کنی تا توی وبلاگ قرار بدم

علیرضا احدی چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ق.ظ http://modelfarmer.blogfa.com

واقعا در مورد بریامون گل گفتی تازه توی دوره ما روز آخری که ما رژه داشتیم منو تو انبار زندانی کرد فقط بخاطر اینکه انباردار اونجا نبود ولی فکر کرده بود تا پشت کرد خودم در باز کردم.

علیرضا احدی چهارشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:46 ق.ظ http://modelfarmer.blogfa.com

تازه اون امری که بریامون همیشه خوابشو می دید پیش بچه ها به خرزو خان معروف بود.توهم دیگه

بریامون تو جو بود دیگه ... شاید یه هدف خصوصی داشت از این کارش

محمد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:45 ب.ظ

سلام داداش من ورودی دوره 88حسن رودم ۱/۴/۹۴
ما هم همین وضع شمارو داشتیم با این تفاوت که جای فرمانده شما
جناب

محمد شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 11:46 ب.ظ

سلام داداش من ورودی دوره 88حسن رودم ۱/۴/۹۴
ما هم همین وضع شمارو داشتیم با این تفاوت که جای فرمانده شما
جناب خیرا۰۰۰ پور داشتیم، مردی بی شخصیت و از خود راضی ولی با اینکه از راه دور اومده بودم در کل خوب بود، دو روز و نیم اردوگا داشتیم... ده روز میان دوره....

خشن برخورد کردن یک روال هست تو پادگان .

علی هاشمی زنجانی چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:32 ب.ظ

ما هم وضع شمار رو داشتیم . دوره 47 مصادف با 01/12/1386

ناصر منصور چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 05:09 ب.ظ

من دیروز تموم شد اموزشیم واقعا دلم تنگ شده

علی شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1399 ساعت 10:17 ب.ظ

من فردا باید برم دعا کنین

مهدی پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام بچه ها من سال ۸۳ اونجا اموزشی بودم. واقعا جای عالی و خوبی برای گذراندن اموزشی بود. فقط دو تا مشکل جدی داشتیم یکی اینکه اونجا اصلا لباس خشک نمی شد دوم اینکه شدت شرجی به حدی بود که اغلب ناهار رو نصفه کاره ول میکردین و از سلف میزدیم بیرون چون سلف خیلی گرم و بد بود. راستی برنج هاشون هم اغلب کرم گذاشته بود ولی ما می خوردیم چون سربازی بود دیگه

حسن ایرجی پنج‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1399 ساعت 11:54 ق.ظ

۹۹/۶/۱. اعزام حسن رود کسی نیست

مهدی دوشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1399 ساعت 04:08 ق.ظ

سلام بر دوستان عزیز
بنده سال ۸۷ دوره ۵۱ بودم. کلیه فرماندهانی که اسم بردید فقط شهابی برای من آشناست باقی جدید اومدن
بهرحال دوران خوبی بود.

حسین سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:42 ب.ظ

من ۱ آذر اعزامم این بریامون هنوز هست یا بازنشست شده؟:(

مهدی دوشنبه 26 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:23 ق.ظ

درود. بنده سال 76 اونجا بودم. اون موقع ناوسروان باقری، کفاش و برجی مسئول آموزش بودند.

دوست شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 10:45 ق.ظ

با سلام
بنده
همون شخصی هستم که خاطره بدی داشتید. از شما حلالیت می طلبم و برای همه شما دوستان آرزوی موفقیت می کنم.

... چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 03:13 ب.ظ

سلام پادگان حسن رود چطور پادگانیه؟؟ عشق من 12 روزه ک اعزام شده

سرباز سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:09 ق.ظ

من دوره 102 بودم یادش بخیر

محمدرضا پنج‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 10:59 ق.ظ

سلام یادش بخیر سال 83یگان آتش نشانی بغل میدون تیر

نیما شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 04:40 ب.ظ

درود بر همه‌تون
من هم دوره‌ی 1 آموزشی افسران وظیفه بودم ورودی آذر 73 و کل دو سال رو همان حسنرود بودم. دوره‌ی یک به این دلیل استثناست که سرآغاز دوره‌های آموزشی حسنرود بود.
چون دوره‌ی 1 و نخستین دوره‌ی افسران وظیفه بودیم با هنوز یاد نگرفته بودن بد برخورد کنن و خیلی با احترام برخورد می‌کردن اما با گذشت زمان و آمدن دوره‌های جدیدتر هی برخوردها سخت‌تر و خشن‌تر می‌شد.
امیدوارم براتون خاطره‌های خوبی بجا بمونه.

وحید چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:27 ب.ظ

چوبدار دوماه باز نشست شده جهانتیغم فرمانده دژبان رشت شده

رضا شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 10:41 ب.ظ

به نظرم رفتن ناخدا جهان تیغ از پادگان به خاطر بی عدالتی که در حقش شده بود با رضایت خودش رفت دژبان چون بعد بازنشستگی فرمانده مرکز آموزش نظامی ایشون باید فرمانده میشد چرا که جانشین مرکز بود ولی ی71ه نفر از همشهری های خودشون که از جهان تیغ پایین تر بود آوردن و جناب جهان تیغ هم دیگه تو مرکز آموزش نظامی نموند:

علی شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 12:00 ق.ظ

یکسال ااز ان زمان اموزشی گذشت دوستان کاش فرماندهان بدونند این جهان ارزش این رو نداره که کسی رو اذیت کنید سرباز سنی نداره یک تحقیر جلو بقیه خورد میشه و تو خودش میشکنه دوستم توسط یکی از اقایان فرمانده همین خرابشده جلو بقیه تحقیر شد تیک عصبی گرفت و یکبار هم بخاطر خود خوری های این دوره سکته کرد و هنوز که هنوزه حالش جالب نیست
بخدا سرباز گناه داره اه مظلوم زندگیت رو میسوزونه جناب فرمانده خوابگاه الوند

عبدالهی شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 04:54 ب.ظ https://www.instagram.com/hamkhedmatiha

سلام من از سال 1375 تا 1377 اونجا ناوی بودم و پادگان خوبی بود

این پیج اینستاگرام ماست دوستان قدیمی همه دور هم هستیم

تهخمعه یکشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 08:30 ق.ظ http://dhdh@gmail.com

مهدی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام
منم دوره 64 اون پادگان بودم اونموقع هم جنا جهانتیغ بود و‌ سرکار بوستانی و کوهستانی و یکی هم بود بچه سمت لرستان بود فامیلیش یادم نمیاد در کل سال89 اونجا خوب بود برعکس همشهری هامون که سیرجان و کرمانشاه و غیره افتاده بودن.

sajad پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 04:31 ب.ظ

کسی اقای صادقی رومیشناسه

ابوالفضل سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام دوستان من باید فردا برم تاریخ اعزام۱۴۰۱/۴/۱

حسین پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1401 ساعت 05:28 ق.ظ

سلام من اموزشی رو حسن رود بودم واقعا هتله فرمانده گروهان ماهم جناب دوستی و جناب جمالی بودن تاریخ اعزام منم ۱ دی ۱۴۰۱

حسین شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:41 ب.ظ

سلام سال ۸۶دی ماه برف زیادی بارید اونجا دوره۴۷ بودیم اردوگاه فلان هم نرفتیم عوضش با برف ناو درست کردیم ههه

عرفان دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 08:28 ب.ظ

صبح اعزامم خدا بخیر کنه

حامد چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:53 ق.ظ

اقا عرفان اگه کامنت منو میبینی بهم بگو شرایط اونجا چطوره ؟
منم 1402/04/01 اعزامم
اینم شماره منه واتساپ و تلگرام هم داره
09115112760

هومان سه‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 08:31 ب.ظ

ای کاش می گفتید وقتی معاف از رزم باشی بازم رژه میبرن؟

علی پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:53 ب.ظ

من آموزشی اسفند۹۹اونجا بودم فرمانده آموزشی جناب فاتحی و جوادی بودن انسان های درست و بزرگوار
سرگروهبان هم جناب شرفی که هرچقدر از خوب بودنش بگم کم گفتم

امید شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:57 ب.ظ

سلام دوستان بمونه به یادگار ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعزامم به شهید نامجو و حس جالبی بود از سال ۱۳۸۹ تو این وب سایت کامنت هست.
من بعد از آموزشی نظر خودم درباره ی این دوره می نویسم
نظرات تقریبا همه مثبت بودند و خدا رو شکر خوشحالم و امیدوارم همه سرباز ها روزگار خوشی رو در دوره ی سربازیشون داشته باشند و آرزو میکنم سربازی اجباری برای نسل های بعدی به سربازی حرفه ای تغییر کنه
موفق باشید

محمدحسن دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:24 ق.ظ

سلام دوستان منم اگه خدا بخدا ۱ اسفند ۱۴۰۲ اعزامم به پادگان شهید نامجو امیدوارم قضیه که میگن هتل حسن رود درست باشه
انشالله منم بعد این دوره نظرمو واستون مینویسم

سبحان قلی نژاد جمعه 3 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 06:03 ب.ظ

سلام به همه دوستان عزیز
اعزامی۱۴۰۲/۰۷/۰۱ حسن رود بودم
الان مشغول خدمت منجیل هستم
دوستان عزیز که میخوان اعزام بشن به این پادگان
سوالی داشتن ازم بپرسن
۰۹۰۱۱۶۹۲۳۴۳

مهرشاد شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1403 ساعت 01:46 ق.ظ

سلام دوستان یک اردیبهشت 1403 کسی نیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد